۱۳۹۵ شهریور ۱۵, دوشنبه

من بدونِ لباس ایرانی به بهشتِ جاودان هم نخواهم رفت!

صد و یک سال از کشته شدن مبارز مشروطه خواه و ضد استعمار ایرانی، رئیس علی دلواری میگذرد. مردی که دلواپس استقلال ایران بود. پیشنهاد دریافت پول(40 هزار پوند) در قبالِ بی طرف بودن را رد کرد و از تهدید بریتانیا (حمله و ویران کردن خانه و نخلستان ها) نهراسید. در نبردِ دلوار و بوشهر ضربات سهمگینی به دشمن وارد کرد تا جایی که مجبور شدند درخواست نیروهای کمکی از هند و عراق کنند. در نهایت این بزرگمرد در 33 سالگی در میدان نبرد با متجاوز خارجی توسط یک خائن، خونش به زمین ریخته و جاودانه شد(12 شهریور 1294)
چند روزی است که اینجا و اونجا باز عده ای از طرفدارن استبداد شروع کرده اند به هورا کشیدن و دعوت خارجی به حمله و بمباران ایران، آن هم از طرف کشوری که به قول استاد مشیری تنها یک وجب خاکه.
خواستم به این افراد بگویم،







ما از تبار میرزا تقی خان امیر کبیر هستیم که برای دفعِ خطر کشته شدن حاضر نشد لباس ایرانی اش را از تن در بیاورد(مقایسه کنید با فرار بنی صدر)
بهرام مشیری:
مردم پراکنده نشدند و مترصد این بودند که اینها رو بکشند، و یک پیغامی میدهند به میرزا تقی خان، که آقا، "شما اگه میخواهی نجات پیدا کنین لباسِ تُرک ها را بپوشین و فرار کنین". بنده فکر میکنم ممکنه نود درصد از آدمها همین کار هم میکردند برای حفظ جانشون، اما میرزا تقی خان جواب دیگری گفته، این خیلی جالب است، از شجاعت میرزا تقی خان حکایت ها داره این داستان.
بحری پاشا برای آنکه مبادا دوباره فتنه ای برپا شود و از طرفی وسایل زندگی هم فراهم نماید از سفیر ایران و همراهانش درخواست میکند که لباس ایرانی را از تن خارج کنند و موقتا لباس مامورین دولت عثمانی در بر نموده تا هنگام عبور از وسط شهر مردم آنها را نشناخته و مزاحم نشوند و چند روزی در نزدیکی سربازخانه منزل گزینند تا منزلی برای آنها تهیه کنند. میرزا تقی خان در پاسخ می گوید:
هیهات، هیهات، با چو من پخته ای زهی خیال خام، که کرده اید. نعوذ بالله من بدون لباس ایرانی به بهشت جاودان هم نخواهم رفت!
ما از تبار شیرعلی مردان خان بختیاری هستیم که شغال هایی که قصد اعدام اش را داشتند کنار چوبۀ دار با حرف و عملش بی آبرو و تحقیر کرد.
وقتی یکی از دژخیمان می‌خواست چشم‌هایش را به هنگام اعدام ببندد، به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: پسرم بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعاً مافوقان شما را خوشحال می‌کند من هم در آخرین لحظات حیاتم به چشم ببینم چرا که تاکنون من شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.
ما از تبار شاپور بختیار هستیم که به استبداد چکمه و نعلین نه گفت و تا پای جان روی نظرش ایستاد.
به هر روی با تلاش جوانان داخل کشور، ایران روزی به آزادی خواهد رسید، اما روسیاهی و ننگ میماند برای خائنین، متجاوزین، آنهایی که به طمع پول یا قدرت رویش معاملعه کردند یا در صدد تحقیرش بر آمدند.



رضا پهلوی:
We, the children of CYRUS, we, the children of Queen Esther, the Persian Queen, need your help...and today, your response is bobmbing us or helping us? this, you choose.
بهرام مشیری:
یک صحبتی آقای رضا پهلوی کرده، این شاهزاده با یک عرض کنم که تلویزیون کانال 10 اسرائیل که حقیقتا تحقیر ایران بوده. من تعجب کردم از حرفهای این مرد با این سن، حالا شخصیت سیاسی مثلا. آقا! یک آدم معمولی در خیابان، اهل صلح، میگوید: آقا بمباران نکنیم، جنگ نکنیم چیز خوبی است. ولی یک کسیکه یک شخصیت سیاسی داره مثلا، ظاهرا، که نمیرود بشیند بگوید که:
آقا شما ما رو بمباران نکنید، خواهش میکنیم بمبارون نکنید، ما همون بچه های استر هستیم، کوروش رو یادتون بیاد، چقدر یهودی نجات داد، ما هم بچه های استر ایم.
آقا چه بچۀ استری مرد حسابی؟، این مثل داستان سادات حسنی و حسینی است، بینیم آقا از خشایارشاه، می گوید: همۀ ایرانی ها شاگردهای استر هستند، نمیدونم بچه های استر، شما هم بچه های استر اید.
حالا خشایارشاه زنش یهودی بود، خیلی خب، نه اینکه دیگه ایرانی ها بچه های استر باشن، بایستی بگردیم سادات استری رو پیدا کنیم، ببینیم کدوم نسل استر هستن.
بعد می گوید:
حالا شما ما رو بمبارون نکنید، خواهش میکنم. بیایید به ما کمک کنید. حالا من اگر به شما بگم به ما کمک کنید یا ما رو بمبارون کنید، حالا کدوم ها رو می کنید؟
آقا این چه حرفهایی است که یک مردِ سیاسی میزنه. مگه ایران نمیدونم به قول معروف بنانا استیت اِه که اسرائیل بیاد بمبارون کنه و ما التماس کنیم. مثل اینکه عرض میکنم که دستهای ایرانیان را بستند، و اونجا نشستند دارند گریه میکنند به دامانِ اسرائیل، که اسرائیل خواهش میکنم ما رو بمباران...
آقا این چه حرفی است؟ این چه جور سخن گفتن یک مردی است که ادعای سیاست میکنه.
بین بمباران و کمکه به ما کدوم هاشُ می کنید؟
کمکه به کی؟ مثل اینکه اسرائیلی ها ماندند بین دو آلترناتیو که یکی از اینها انجامش مشکلشون رو حل میکنه، یکی کمک به این آقاست، به ما یعنی به من دیگه، یکی هم بمباران ایران. حالا کدوم هاش بهتره؟
آقا مشکل اونها که این نیست، مرد حسابی!،
...
مشکل اسرائیلی ها چیز دیگه است، مشکل زیاد دارند. یکی که نمیخواهند که هیچ کشوری در این منطقه صاحب قدرت بشه. هزار جور فتنه هم داره، مردم اسرائیل رو نمیگم ها، دولتشونُ میگم. هزار فتنه در کار ایران دارند میکنند، از موضوع نمیدونم پان ترکیسم بگیرید تا تقویت نیروهای ضد وطنی کُرد در منطقه، با هزار رنگه دیگه دارند اینها نقش بازی میکنند برای تضعیف ایران و اینها نمیتوانند ببینند. گرفتاری شون اینجاست که آخوندها بمب اتمی بسازند و این تکنولوژی رو توسعه بِدَن و بعد این رو در اختیار حماس بگذارند و در اونجا. این آلترناتیو نیست که به تو کمک بکنند مرد بزرگوار که حالا یا به تو کمک بکنند و یا بمب بریزن. مرد سیاسی که مملکت خودشُ تحقیر نمیکنه که آخه. اون هم در مقابل یک کشوری که یک وجب، یک وجب جاست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.