۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

ده ساله ها زمان مشروطه اسلحه گرفتند برند به جنگ روسها، حالا جوان ایرانی میره دماغش را عمل میکنه و به آیفون دل خوش میکنه


از 20:27
خُب به من زیاد زنگ میزنن،
"آقا، فکر میکنید ایران کِی آزاد میشه؟"
آخرین کِسی که زنگ زد گفتم: دوست عزیز، ایران زمانی آزاد میشه که آمارِ کتاب خواندنِ ایرانی از نمیدونم 75 ثانیه در روز یا 35 ثانیه در روز به نیم ساعت در واقع برسه.
تا ما در خلوتِ خودمون، ذهنِ خود را قوی نکنیم و کتاب نخوانیم، کتاب کتاب کتاب، کتاب کتاب کتاب، حالا شما بفرمائید مطلب، روزنامۀ پاره، هر مطلبِ قابلِ خوندنی.
اینی که ما دلمون رو خوش کردیم به یه نمیدونم اپلِ شیش، آقا این اپلِ شیش یک ابزاره بابا، این یک مشت نمیدونم که کامپیوترچیپ رو چپوندن توی هم، این رو دست میگیری؛ تمامه وقت ات تلف میشه، هِی دائم نشستی این رو میزنی برای چی آخه؟ چه کار، قراره چی بشه؟
هِی با شهین داری ایمیل میدی، هِی به مهین داری قربون صدقه میری که چی جوانِ ایرانی؟
ده ساله ها زمانِ مشروطه اسلحه گرفتند، بِرَند به جنگ روسها. حالا جوانانِ رشید یا میره دماغِشُ عمل میکنه یا میره نمیدونم صورتِشُ میکشه یا میره زیرِ ابرو ور میداره.
آقا این کارها که مهم نیست که، حالا جراحی پلاستیک بهشون بر میخوره. خُب بر بخوره. حالا توی این آمریکایِ بزرگ من ندیدم هنوز یک جوانی بِره دماغ عمل کنه بابا جان. تو فرانسه اَش هم نیست، هیچ جا نه، اصلا ارزشِ بابا، میگویند،
فرانسویها میگویند ارزشِ مَرد به دماغشه. هر چه دماغ بزرگتر؛ بهتر. دیدین هنرپیشه هاشون رو؟ ژان پل بلموندو، این آخری دماغهای گنده، ژنرال دوگل دماغِش. آخه این چه مسخره بازی یه؟ این چه تنگ نظری و بدبختی و گرفتاری یه که به جانِ ما افتاده؟. پولکی پولکی
یارو از ایران اومده هنوز، هنوز کار نداره، ده شاهی پول تو جیبش نیست، می بینم عکسِ مازاراتی و لامبورگینی و اینها گذاشته، آه-آآآآآآآآه میکشه!
میگیم آقا تو کی هستی که لامبورگینی سوار شی آخه؟!، تو چه کاره هستی؟
یه آدمه آمریکایی اگر حقوقش دویست هزار دلار هم باشه در ماه فکرِ لامبورگینی به سرش نمیزنه، چون باید متناسب باشه. نمیدونم یک ماشین 500 هزار دلاری-نمیدونم یک میلیون دلاری باید مالِ یک کسی باشه که درآمدش 50 میلیون دلار در ماه باشه، خونه اش آنچنانی باشه، مناسبات و مهمانی هایش و اینها اینجوری باشه.
اینقدر ما عقدۀ پول داریم، حالا بماند، بزارین اینُ بخونم خدمتتون،
باری، این کتاب خوندن رو خواهش میکنم فراموش نکنید، کتابخونه ها رو پشتیبانی بکنید. و من به دوستانِ جوان، چون میدونم خیلی توجه دارن به این برنامه-به من خیلی لطف دارند، توصیه میکنم: مطالعۀ تنهایی خیلی خوبه، اما بهتر از مطالعۀ تنهایی این است که؛ پنج نفر-شش نفر دوستان که مطمئن باشن به هم، که حالا نمیدونم جاسوس و ماسوس و اینها نباشه، گرچه که برایِ این آخوندها عجیب نیست آقا، حالا چهار پنج نفر جمع شَن نمیدونم کلیله و دمنه هم بخونن ممکنه از این هود(Hood) کشیده ها و چماقدارها و
"بیضۀ اسلام به خطر افتاده"
پنج شش نفر کتابها را بخونن، با هم تحلیل کنن و هر کسی نظرِ خودش رو بگه.
کتابها و اِشراف به تاریخِ مملکتِ ما و بیچارگی یه مردمِ ما و کوششهای بی اثرِ ما در بابِ آزادی؛ ما رو مطلع میکنه، کتابها ما رو مطلع میکنه.
آرام آرام که این اطلاعات آمد صاحب پرنسیب می شید، اصول. اصول مثلِ سیمان در وجودِ ما در واقع شکل میگیره و همین اصول هست، در وجودِ مردان و زنان هست که کشورها را نجات داده. تا ما آدمهایه بی-بدونِ پرسیبی هستیم، هر طرف باد بیاد، به یک سیلی فرار میکنیم و از یک روز زندان بترسیم و نمیدونم هر آخوند می بینیم سلام علیکم و این حرفها؛ به جایی نمیرسیم.
تنها چاره اش مطلع شُدَنِه، بالا بردنِ سطحِ اطلاعاتِ تاریخی یه، من حالا، هخامنشی و نمیدونم اشکانی هم پیشکش، آقا از همین زمانِ فتحعلی شاه و این جنگِ ترکمن چای شروع کنید لطفا. کتاب بسیار هست، بخصوص تحلیل های فریدونِ آدمیت، بخصوص کارهای احمد کسروی، بخصوص کارهای آخوندزاده، روشنفکرانِ سطحِ مشروطه، اینها بسیار بسیار مهم هستند. میرزا آقاخانِ کرمانی، آخوندوف که همون آخوندزاده باشه، مراغه ای، طالبوف.
اینها رو بگیرید حتما بخونید، با هم در بابش صحبت کنید، بعد می بینید که آقا این دنیایِ نمیدونم اپل، که من هنوز ندارم، آقا یک تلفنی بنده دارم آقا 15 دلار گرفتم، 25 سالِ پیش، ایناها، یک خط میره، یک خط میاد، اینا،
 وقت ندارم، اگه من وقت داشته باشم آقا کارِ نکرده، کتابِ نَخونده بسیاره. این مغزهای بزرگ، شما وقتی کتابِ ارسطو رو در دست میگیرین نه اینکه کتاب در دست گرفته باشین؛ شما در پیشگاهِ ارسطو نشستید داره بهترین سخنانش رو به تو میگه، هِگِل داره بهترین حرفهاشو، نیچه داره به تو میزنه، در اونجا نِشَسته، شما در خدمتِ او هستین. چون بهترینِ اندیشه هاشُ منعکس کرده در این کتاب.
هِـــــی شفاهی، زری خانم اینُ گفت، فاطمه خانم اونُ گفت، تیمسار نمیدونم چی چی اینُ گفت، سرکار سرپاسبان فلانی این رو گفت، هَمه اش شفاهی، هر چی حرف زده میشه شفاهی. یکی هم آمده راجب به شاهنامه با کلی موی سفید و اینها، آمده می گوید: "شاهنامه حاوی هشتاد هزار بیت". نه آقا خدا پدرِ شما رو بیامرزه، رحمت کنه اجداد شما رو. آخه بیایید یک تحقیقی بکنید، آقا دو تا کتاب بخونید، یک چیزی، یک مقاله ای بخونین [بعد] بیایین راجب به یک همچین چیزی اظهار نظر کنین بابا!.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.