۱۳۹۵ مهر ۱۸, یکشنبه

تحلیلی بر اینکه چرا طرفداران استبداد سابق اینقدر فحاشی میکنند؟+نمونه



بیننده: درود
مدیر تلویزیون: درود بر شما عزیزم
درود بر شما. من یک سوال البته داشتم.
شما اول سوالِ من رو پاسخ بِدین، بعد از من سوال بکنین. آیا این تلویزیون رو دوست دارین؟
بله
خُب پس سوالتون رو مطرح کنید.
ولی انتقاده، اجازه دارم انتقاد کنم؟
چرا که نه، انتقادتون بجا باشه با جان و دِل میخرم.
خُب، من برنامۀ شما رو دوست دارم و میدونم شما بسیار انسانِ صادقی هستید، خُب، ولی چیزی که من رو الان بازی، یعنی اذیت داره میکنه، میبینم شما اینقدر دارید تلاش میکنید و متاسفانه اینی که الان میخواهم بگم انتقاده، ما از یک کسی داریم طرفداری میکنیم که خودش نمیخواد بیاد جلو هیچ تلاشی بکنه،جناب.
مدیر تلویزیون: شما تو چه، ببینید، انتقاد!، شما تو چه موقعیتی هستین که از طرفِ کسِ دیگری که منظورتون شاهزاده رضاپهلوی است [صحبت می کنید و میگید] نمیخواد بیاد، شما اصلا تو این کریدر نیستین که بخواین نظر بدین[تماس را قطع میکند]. مُسلّم این انتقادِ شما بسیار مغرضانه است، به هیچ عنوان هم بهت اجازه نمیدم. شما سگِ کی باشین که بخواین ایراد بگیرین. ایشون پدرش رو آواره کردین، خودش رو آواره کردین، با تمامه وجودش سی و هفت ساله، با تمامه مشکلاتی که برایش بوده؛ در صحنۀ سیاسی بوده، هر کس دیگه بود میگفت آقایون شما چه به روزِ خانواده و پدر و پدربزرگِ من آوردین، حالا شما اومدی اظهار نظر میکنید؟، شما غلطِ زیادی میکنید.
مدیر تلویزیون:به شما گوش می کنیم،
شنوندۀ دیگر: الو
بهتون درود میگم، صحبت کنید لطفا
الو درود بر شما
درود بر شما عزیزم
من مسعود هستم از کانادا با شما
مسعود جان درود بهت، گوش میکنم، صحبت کنید
آقا خودتون رو ناراحت نکنید
 من یک سربازم[سلاح اش هم فحشه]، و به همرزمِ من، به اون کسی که فرماندۀ ما میتونه باشه و شاهزاده رضاپهلوی است عاشقش هستیم، عاشقِ ایرانیم و عاشقِ هویت مون هستیم، و نمادِ سامانۀ پادشاهی است، کسی بخواد خط رو عوض بکنه من با قدرت جلویش می ایستم.
بله آقای آرین، اینها دوست دارن که شما رو عصبی کنند.
نه عزیزِ من، من سربازم، به این سادگی ها هم عصبانی نمیشم[اگر عصبانی میشد معلوم نبود چه میگفت (:]. من از این گنده ترش نتونسته من رو عصبانی بکنه. من با همۀ [کسانی] که با رژیم کار می کنند و یا بخوان این تلویزون رو نمیتونند تو مسیر ببرند باهاشون میجنگم.

کاربر A
 به این راحتی عصبی نشو شاید اونها همین رو بخواهند در این دوره شما هم با انها بازی کن

کاربر B
اصلا هم عصبی نیستم و بسیار هم از نتیجه کارم[فحاشی] راضیم و به نتیجه ای که می خواستم رسیدم. من به راهم ادامه میدم و هر جا به گردن کلفتی برخوردم خودم تنبیهش می کنم.


از 1:00:50
بهرام مشیری:
اما ما نمیتوانیم بیاییم و بگوییم بستنِ روزنامه نگار بر سرِ چهارراه، به میخ کشیدنِ روزنامه نگار و مشت به دهانِ روزنامه نگار کوفتن و دندانهای او را در دهانش ریختن و بزرگانِ مملکت رو به قتل آوردن و اموالِ اینها را گرفتن و قانونِ اساسی یه محترم و مقدسِ ملت رو یکسره زیرپا گذاشتن چیزه خوبی بوده، به جهتِ اینکه شاه عباس هم مستبد بود!
و بعد، عزیزم ببینید، مردم رو از صحنۀ سیاست بیرون کردن، مردم رو یکسره از، مردمه ما به وجهِ عجیبی energized شده بودند، حتی میرزادۀ عشقی می گوید: رَوّاس ها یعنی کله پزها هم آمده بودند صیانت میکردند از این قانونِ مملکت.
خُب بالاخره یک نیروی نظامی آمده ملت رو سرکوب کرده، زمینه های دموکراسی هم آنقدر قوی نبوده مثلِ انگلستان که مردم بیایند و دفاع بکنند.
این است که این دو استبداد در واقع قانونِ اساسی رو در واقع نادیده گرفته. حالا اون دورۀ اولش رو ما با هزار و یک ماله کشی یک توجیهاتی برایش داریم، اما این دورۀ استبداد دوم، مردمه تحصیلکردۀ ایران، اینهمه ارتباطات بین المللی، گسترشِ دانشگاهها، اینهمه دانشجویان خارج کشور تحصیل کنند و برگردند، و شما، هیچکس در این مملکت هیچ اختیاری نداشت، هیچ روزنامه ای نداشت، هیچ نهادِ سیاسی، آقا بستنِ احزابِ سیاسی آخه به چه دلیل؟، مملکت را به این درجه از انحطاط سیاسی بردن و یکنفر خود رو درواقع بجای سی میلیون نفر نشاندن، و کسی جرات نداشت یک کوچکترین کلمه ای-چیزی [بگوید]، این ضرورت نداشت عزیزم، این هیچ توجیهی ندارد، و این قانونِ اساسی یه محترم رو بی آبرو کردن، اینها، این نمی شد. نهاد، بنیادهای مشروطه، هیچکدام نبودند، احزابِ سیاسی مطلقا وجود نداشت، اگر دو سه حزبِ سیاسی نیرومند وجود داشت،   
علتِ اینکه بچه های سیاسی ما که از قدیم مونده اند اونقدر عصبانی هستند و اغلب بدونِ اخلاق هستند و خود رو مرکزِ جهانِ هستی میدانند و شما یک صحبتِ بینِ اخیار با اینها نمی توانید بکنید، بلافاصله تبدیل میشود به مشاجره بینِ اشرار، به جهتِ این [است] که تعلیم و تربیتِ سیاسی نداشت ملتِ ایران در آن روزگار، اصلا قابلِ دفاع نیست، مطلقا قابلِ دفاع نیست، حالا دو تا جاده اینجا، دو تا جاده اونجا [کشیدن].....


از 37:00
این بازمانده های شعبانِ جعفری، بابا شعبون که آدمه خوبی بود، والله شعبونُ من یکبار دیدم بسیار مردِ مودبی بود، شاید مصطفی زاغی و حسینِ رمضان یخی و اینها، صبح تا شب دارند فحاشی میکنند.
 خُب آدم به اینها باید چه جوابی داد؟، به لمپن و لات؟
اینها در واقع همونهایی هستند که اگر فرض کنیم رژیمه گذشته تکرار بشه اینها میشند چاقوکشها و ساواکی ها. اینها که در کشورِ آزادِ آمریکا، دویست سال دموکراسی، (اینهمه روزنامه و تلویزیون نقدِ پرزیدنت، نقدِ گذشته، نقدِ خدا و آسمونها و زمین میکنند)، اینطور سخن میگند، اینها ببینید اگه یک کاره ای بشند، ببینید اینها چه کار خواهند کرد.
سرِ هر چهارراهی مردم رو اینها به دار میکشند. اینها خیلی خطرناکند، باید مواظبشون بود. این طرفداران استبدادِ سابق بی اندازه خطرناکند، اینها از ملاها بدتر اند، بسیار اینها آدمهای بی عقلی هستند، واقعا لمپن اند، شاگردهای حسین رمضون یخی. دو کلمه هم یاد نگرفته اند آقا، نه راحب به تاریخ مملکت، نه راجب به جغرافی این مملکت، نه راجب به سیاستِ مملکت. آقا اینهمه مبارزاتِ سیاسی [هست] از زمانِ عباس میرزا، هیچی نمیدانند، چون لازم ندارند بدانند. اون رئیس کل شون میگه که این احمد شاملو چکاره است؟
"این کی بوده مرده؟"
یکی از اعاظمِ اینها دو تا سوال از من در دو موضِع کرد، یکی گفت: "این عارفِ قزوینی کی بوده؟"،
یعنی اون کسی بود که اینها نمی تونستند به پای بوسش برند این سپهبدها، خیلی بالا بود، از خاندان بود، یکی گفت: "این احمدِ شاملو کی بوده مرده؟"
گفتم: والله نمیدونم، گویا مسگر بوده، حالا مسخره، دوستی هم نشسته بود.  





۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

رضا، ننگ تاریخ ایران


فرود فولادوند:

...و دموکراسی یکی از ننگین ترین واژه های این قرن شده، ننگین ترین واژه ای که امروز کسی از دهانش بیرون بیاد واژۀ دموکراسیه. مثل دموکراسی ای که آقای تونی بِلِر و آقای بوشِ گاوچَرون و آیت الله بلر میخوان بِبَرن برای عراقی ها. خیلی شِگِفته که بِیان، من امروز از، تمامه روز،
اگر کسی بخواد فکر بکنه که از من دشمنی برای تازی و کسی که زبانِ تازی داره بالاتر ممکنه پیدا بشه، غیر ممکنه. این رو واقع میگم. اما من، چگونه میتونه انسان، آدمی باشه، اینجاست که اونوقت جوهرِ درستِ یک انسان ظاهر میشه، که همه فکر میکنند آقا ما Racist هستیم و از عرب بَدمون میاد، نه!. ما از هر چیزی که ضدِ آدمیّت باشه بدمون میاد. از کاری که آمریکاییها امروز در عراق کردن و آیت الله بلر در پشتِ جبهه جا رو صاف میکرد و آمریکاییها می آمدن و از آدمکشیهای وحشتناکی که اینها دارن میکنند انسان بدش میاد. حالا ممکنه یک عده از آخورپَهن کرده هایِ در لس آنجلس یا آخورِ دربارکِ رضایِ ننگین، ننگ تر از واژۀ ننگ، رضا فرزندِ پادشاهِ فقیدِ ایرانه. من نمیدونم باید یک واژه ای برای این ننگِ تاریخِ ایران پیدا کرد که از تُف، از نجاست، از لعنت، از همۀ کثافت ها این واژه کثیف تر باشه که اون رو آدم به این رضا تلقی کنه. چرا؟
برای اینکه ما بیست و پنج سال موندیم اینجا تازه مرتیکۀ ابلهِ احمقِ دیلاقِ بی بهایِ الاغ تازه به این فکر افتاده که آمریکاییها برن و ایران رو آزاد بکنن بِدَنش دستِ این. لابد امروز بمبارانهایِ آمریکا و انگلیس رو رویِ عراق دید این جانورِ چهار دست و پا که ننگِ تاریخِ ایرانه، نامش هم رضا است. دید؟، اگر دید، اگر آدمه، اگر بویی از آدمیت بُرده فردا پایِ برهنه میوفته تویِ خیابانهایِ آمریکا، برهنه. میگه می کشنش؟
به جهنم که یک چنین سگی شَراش از تاریخِ آدمیت کم بشه! بُکشنش.
میومد پایِ برهنه جلو، میگفت هر کس همراهِ مَنِه؛ برگردیم به ایران. همون پروازِ آزادی رو که ما گفتیم و این ننگِ تاریخ با دُمِ مُتِعَفن اش به جنگِ این اندیشۀ بزرگه ایرانی آمد. که ننگ باد بر ایرانی ای که ببینه جهان چه بلایی میخواد به سرِ کشور اش بیاره و به نامِ ایرانی نشسته باشه تویِ لس آنجلس، تویِ آمریکا، تویِ انگلستان و افتخار کنه که ایرانی یه و در انگلستانی که زیرِ نامِ دموکراسی آدمیت رو نابود میکنه یا به نامِ دموکراسی، زیرِ نامِ دموکراسی هستی بشری رو میخواد به یغما ببره؛ "بشینم من تویِ انگلستان و بگم ساکت بشینم".
آقا جان، ملتِ ایران، خطر برایِ میهنِ ما از این بناگوش مون به ما نزدیکتره.
من امروز خیلی با دقت، تمامه روز این تلویزیونِ الجزیره رو نشستم و گوش کردم و الان هم جلویِ من بازه...
و ملتِ عراقی که او هم مثلِ ما همین جور گرفتار آمده، من ملتِ عراق رو به مناسبتِ آگاهی تاریخی ای که دارم جزءِ ملتِ ایران میدونم، آنچنانکه افغانستان رو جزءِ ایران میدونم. عراقی که دیشب در خودِ تلویزیونِ آخوندها نشون داد و دو شیرِ بزرگی رو که در تختِ جمشید دوربین رویش متمرکز شد در موزۀ انگلستان این اُم القرایِ گرفتاری ساز برایِ میهن من؛ گذاشتن اش، عینِ اونها رو گذاشتن، زیرشون نوشتن Assyrian یعنی ماله آشورِ ه. اینها کسانی هستند که ما چشم بستیم بِیان بلند شَن بِرَن کشورِ ما رو آزاد کنن!.
من درود، هزار درود، یک میلیون درود به صدام حسین میفرستم. انگلیسی ها بدشون میاد؟ به جهنم. من رو دیپورت میکنن که در زندانهای خمینی تیکه و پاره بشم؟ به جهنم. آمریکا بدش میاد؟ به جهنم. هر خری بدش میاد به جهنم و هر ایرانی ای که میخواد از آنچه که من میگم درس نگیره؛ جهنم جایِ پدرش، جهنم جایِ ناموسِ نداشته اش و جهنم جایِ هر چه که نامِ او خواهد بود. امسال اگر ما بخوایم کشورمون رو آزاد نکنیم و اگر بخوایم به سیستمهای آمریکایی و انگلیسی گوش بدیم؛ امسال ننگین ترین سالِ ملت ما و کشورِ ما خواهد شد، ضمن اینکه بایستی سالِ آزادی کشورِ ما باشه.

۱۳۹۵ مهر ۱۱, یکشنبه

انتخاب کنید، دموکراسی یا دیکتاتوری



یک عده فرصت طلب، از ترکیبی از جدایی طلبان و استبدادیون سابق، اینها عرض میشود که فکر کردند که فرصت داره بدست میاد، به زودی این آمریکا حمله میکنه به ایران، با اسرائیل توأم و میزنن تخریب میکنن، مملکت خالی میشه، ما یواشکی با یک قایقی، یک چیزی از نمیدونم راهِ آب یا لولۀ بخاری دوباره بر میگردیم و اینا.
این استبدادیون سابق هم به گمانم بایستی تکلیف خودشون رو روشن کنند، این دَم و دستگاهِ استبدادِ سابق سببِ، در واقع مزاحمِ تشکل در خارج کشور بوده. من فکر میکنم یک کسی یک ذره انصاف داشته باشه و وضعیتِ این جامعۀ ایرانی خارج از کشور رو در 17 سال پیش، بیست سالِ پیش، هیجده سالِ پیش بررسی بکنه با امروز؛ خواهد دانست بنده درست عرض میکنم. به جهت اینکه بسیار کِسان هستند که اینها فرض کنید که جمهوری خواه هستند، مَثَل عرض میکنم، بسیار کسان هستند که شیوه های دیگری رو می پسندند و مثلا فرض بفرمایید شاهنشاهی نمیخوان. به محضِ اینکه یک تجمعی صورت میگیره، چون وقتی در داخلِ مملکت شما یک اتفاقی حادث میشه، آدمکشی میشه، نمیدونم اعدامها میشود، سالروزِ چیزی است و ما باید خارجِ کشور نشان بدهیم که ما بیدار هستیم و همدردی میکنیم با هموطنانِ داخل، بخواهیم در نمیدونم لس آنجلس، در واشنگتن، ناگهان عکسِ یک شخصِ بخصوصی رو به هوا میبرند؛ مردم فرار می کنند. نه اینکه اون آقا خوب هست یا بد هست من کاری ندارم، اما همه که پشتیبانِ ایشون نیستند، حاضر نیستند زیرِ عکسِ ایشون در، اینها سوءِ استفاده ای است که طرفدارانِ استبدادِ سابق از تجمع ها کرده اند و تجمع ها را به هم زده اند. به نظرِ من شرافتمندانه تر می بود و بسیار آبرومندانه تر هست که این طرفدارانِ استبدادِ سابق بگویند که آقا، "ما استبدادی هستیم"،
چون رفتارشون که مطلقا دموکراتیک نیست، حرف زدنشان که دموکراتیک [نیست]، بگند آقا، ما به این نتیجه رسیدیم که این مردم حق ناشناس هستن،
همان طوری که می گویند،
کور و کچل بودن، دو نفر آمده اند درست کردن، ما هم طرفدارِ استبداد هستیم، میخواهیم همون استبداد را برگردانیم.
 شاید این شرافتمندانه تر از این باشه که ما خودمان را به دموکراسی بزنیم ولی در عمل از دیکتاتور هم دیکتاتورتر باشیم. خیلی شرافتمندانه تره.
"آقا ما طرفدارنِ استبداد هستیم"
نازی ها همه هستند در آلمان، نازی های جدید پیروِ همان نازی های قدیم هستند...
باری، بسیار بسیار محترمانه تر و خوب تر هست که یک دسته استبدادی روبراه بکنند،
"آقا ما طرفداران استبداد هستیم"،
شاید در داخلِ ایران هم یک عده ای باشند طرفداریشونُ بکنند.
و اینکه ما حالا میخواهیم شورا تشکیل بدهیم و نمیدونم اینها، بدونِ شفافیت، بدونِ اینکه آقا اینها چه کسانی هستند، این آقا که میگوید: "من نمایندۀ عشایرِ ایران هستم، عشایرِ ایران در فلان جا"
آقا کی ها هستند؟، کدوم عشایرِ ایران به اینها نمایندگی داده؟، در کجایه آذربایجان به این آقا نمایندگی داده اند؟ که بگوید: "من نمایندۀ آذربایجان هستم"
اینها حرکاتِ جعلیه فرصت طلبانه است. یک عده ای هم چسبیده اند به این داستانِ عرض میشود که، "فدارالیسم، فدرالیسم" میکنند...