۱۳۹۵ شهریور ۲۴, چهارشنبه

دیزی ایرانی یا رسیدن به دروازه های تمدن

و ابلهانه ترین کار در قرن بیستم این است که یک نفر بنشیند اونجا و برای مثلا سی و پنج میلیون نفر فکر بکند، از لوله کشی تا نمیدونم هواپیما و عرض میکنم مراتبِ استراتژیک و سیاستِ خارجی؛ خداوندمون یک نفر بود در کشور ما، حالا هم یک نفر هست. و اینکه عرض کردم شاهنشاهی منقرض نشده عرض میکنم این مطلب شوخی نبود. منقرض نشده، همون سیستم هست. منتهی یک گروهی بودند عرض میکنم لباسهای غربی میپوشیدن، شکل و ظاهرِ غربی داشتند، امروز هم همون لباسِ غربی را میپوشند. فی الواقع این چیزی که تن این آقایان هست این کشمیرِ انگلیسی است و نمیدونم فاستونی انگلیسی است و اینها، اما ذهنیت عربی است. یعنی لباسِ عربی تنشان هست علی الظاهر از نظر فُرم.
در آن روزگار آزادی بیان نبود،
در این روزگار هم آزادی بیان نیست،
در آن روزگار حزب نبود،
در این روزگار هم حزب نیست.
در اون روزگار یک حزبِ دولتی بود به نامِ رستاخیز،
امروز هم یک حزب داریم به نام حزب الله، رهبر هم فقط روح الله.
در اون روزگار قانون اساسی که به قیمت خون این ملت بدست آمده بود زیر پا رفته بود، یک آدم بیعرضۀ واقعا نالایق به نام هویدا سیزده سال سر مردم رو گرم کرده بود که این آقا نخست وزیر بود، در کشور خودش هم نمیدونست چه میگذره.
علم میگوید قرار بود که یک تغییراتی در عرض میکنم کابینۀ هویدا بشود و بعد فردا، و اعلام کرد همه جا که "کابینه داره تغییر میکنه"، عرض میکنم، ما پس فردا دیدیم معرفی کرد همان آدمها هستند. پرسیدیم چی شد؟ معلوم شد که نمیدونم خانم اشرف و خانم شمس و سایرین آدمهایی رو پیشنهاد میکردن که هر کسی نمایندۀ خودشُ وزیر بکنه تو تشکیلات هویدا. پادشاه هم فهمیده، گفته: اصلا نمیخوام هیچ کس رو عوض بکنی.
و این آقای هویدا عرض میکنم که، و قبلا هم عرض کردم اما برای پی بردن به عظمت فاجعه، این آقای هویدا بیشتر از میرزا تقی خان و عرض میکنم که قائم مقام و دکتر مصدق و قوام السلطنه حکومت کرد. یک مرد بی عرضه ای بود که نمی فهمید در کشور چه میگذرد، حتی در کابینۀ خودش هم خبر نداشت. هر تصمیمی هم میگرفتند به این آقا نمی گفتند. یک چپقی داشت و یک گلی داشت و تظاهراتی میکرد.
اون سیستم هویدا رو داشت،
این سیستم هم آقای خاتمی رو.
شما مقایسه کنید، ببینید عین هم هستند، این هم به همون بی عرضگی است و به همون بی غیرتی.
در اون روزگار اگر کسی را میخواستند حذف بکنند از جامعه و عرض میکنم که او رو در دادگاه نیاورند که حرفهای حسابی او را مردم بشنوند؛ میفرستادند به دادرسی ارتش،
اینها هم میفرستند به دادرسی انقلاب، دادگاه انقلاب.
اون یکی میگفت من فرۀ ایزدی دارم و یک Destiny دارم، حضرت عباس کمر من رو گرفته،
اینها هم می گویند ما نمایندۀ امام زمان هستیم.
اون یکی بدون اطلاع مردم در اموال مردم دخل و تصرف میکرد، عرض میکنم که، یهو هشتاد هواپیمای اف.14 یکی پنجاه میلیون دلار ازثروتِ ملتِ بیچارۀ ایران عرض میکنم که بخش میکرد، و یکمرتبه هفت میلیارد دلار میداد نمیدونم کمپانی لیلاند رو نجات بِدَن؛ درحالیکه مردم ما گرسنه بودن،
این یکی هم همین کار و میکنه، بیست میلیارد دلار یهو مصروفِ کارهای اتمی میکند درحالیکه چهل درصد مردمه ایران زیر خط فقر هستند.
ایشون مجلس داشت، یک عده نمایندگانِ ساواک رو انتخاب میکردند. نمایندگانِ ساواک قشنگ لیست رو میبردن میگفتن آقا ما میخواهیم اینها وکیل بشن،
اینها هم نمایندۀ ساواما هستن.
یعنی نه اون مجلس یک پنی ارزش داشت نه این مجلس یک پنی ارزش دارد.
اون سیستم به رای مردم هیچ ارزشی قائل نبود، مردم رو آدم حساب نمیکرد،
این سیستم هم مردم رو آدم حساب نمیکنه، به رای مردم هیچ عرض کنم احترامی ندارد.
بنابراین وقتی خوب نگاه می کنیم، می بینیم که سیستم عوض نشده، شکلش تغییر کرده و اونچه ملت ایران میخواسته البته بدست نیاورده.
البته تفاوت های دیگری هم هست، که البته این رژیم خیلی ارتجاعی تر هست از اون رژیم.
اون یکی میخواست ایران رو به دروازه های تمدنِ بزرگ برساند، [به] سوئیس و برلین برسد،
این یکی میخواهد که نمیدانم اسلامِ راستین را زنده بکند.
در آنجا آزادی بیان نبود، عرض میکنم [که] روزنامه نگاری نبود، یک روزنامه ای بود به نام اطلاعات، یک روزنامه ای بود به نام کیهان، این حرفۀ شریف روزنامه نگاری که صیانت از شرافت انسانی بر عهدۀ روزنامه نگار بوده است در این عرض میکنم دورۀ مادرنیته؛ تبدیل شده بودند به احسنت و بله قربان گفتن و عرض میکنم هر که مداحِ بهتری بود میزاشتنشن نمیدانم رئیس کیهان یا رئیس اطلاعات، هستند بعضی از این مداحان، الان تو اروپا هستند. در حالیکه وظیفۀ روزنامه نگار، نمیدانم شما داستان اسرافیل را شنیده این که میگوید: در روز قیامت اسرافیل می آید یک بوقی دارد، می دمد در این بوق، عرض شود که همۀ خفتگان از خواب بیدار می شوند و می آیند به عرض میکنم دادگاه قضاوت الهی. و بعد هر کس کارش رسیدگی میشه؛ یک عده میروند به بهشت، همون جریانه ملاقه و عرض کنم حوری ها، یک عده هم میروند جهنم پهلوی اون آتشها، بسوز ان و اینها.
این روزنامه نگار همان اسرافیلی است که هر روز صبح در بوق حقیقت می دمد و از فساد دولت جلوگیری میکند و حقایق رو مقابل چشم مردم میگذارد با حداقل تحلیل در کار خبر.
داشتیم روزنامه نگاران بزرگ واقعا در آن کشور، چه مردانی بودند در روزگار مشروطه، این روزنامه نگاران و بعد تبدیل شد به یک مشت بله قربان گویانِ عرض میکنم بی سجیه، که فقط اطاعت میشود قربان والسلام و علیکم.
دولت هم فکر میکرد با این چهار دلار پول نفتی که آمده، باد به شش افتاده بود فکر میکرد که دولت مثلا چیزی هست. درحالیکه همون روزگاری که مثلا درآمد نفت ایران از دو میلیارد شده بود بیست و دو میلیارد دلار؛ همون زمان صنعتِ نمیدونم سقز به قول ما دهاتی ها(آدامس) در آمریکا 16 میلیارد دلار صنعت آدامسش بود فقط. گندم نداریم؟، "خُب میخریم"
تخم مرغ نداریم؟، "میخریم"
کشور کشاورزی ایران برای نود روز تولید غذا داشت، "بقیه اش [را] هم میخریم الحمدلله!"
از استرالیا میخرید، از آرژانتین میخرید،
میگفتن دیزی اون روزگار هیچی اش ایرانی نیست، بدنه اش نمیدانم از آمریکا میاد، سیب زمینی اش از نمیدونم اوهایو میره، نمیدونم گوجه فرنگی اش از اسرائیل میاد، نخودش نمیدونم از فلان جا میاد.
یک دیزی ما نداشتیم بخوریم اما باد به غبغب می انداختیم، البته پول داشتیم،
"پول میدیم میخریم"،
"حالا برق نباشه، چه فرقی میکنه؟"،
حالا کشاورزی ورشکست شد بماند.
این سیستم هم عین همون سیستم هست، هیچ فرقی نکرده واقعا، از نظر ماهیت فرقی نکرده. تا آنجایی که به کرامت انسانی و شرافت مربوط است فرقی نکرده، حالا این عقب افتاده تر و دیوانه تر هست، چشم در میاورد و نمیدانم دست میبرد و نمیدونم شلاق میزند و از این کارها اما ماهیت کار یکی است. هر دو عرض میکنم Despotism هست، هر دو استبداد است، هر دو مخالف شرافت انسانی هست، هر دو....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.