۱۳۹۵ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

همکاری مصطفی خمینی با تجزیه طلبها، تعداد طرفداران خمینی در پایگاه شیعیان جهان چقدر بود؟


ستوده:
تعدادی از دوستان من که اینها فعالِ دانشجویی بودند یا فارغ التحصیلِ دانشگاه بودند چون بعد از اون شکستِ واقعا خیلی خفت باری که اعراب از اسرائیل خورده بودند تو جنگ 1967 یک احساسِ به اصطلاح سمپاتی [داشتند]. بعد برای اینکه تویِ دوران شاه هیچگونه به اصطلاح فرصتی نبود که مردم ابراز احساسات بکنند نسبت به مسائلی که در ایران میگذره و یا در حول و حوش ایران میگذره. بعد رژیمِ شاه هم شایعه بود که کمک میکنه به رژیمه اسرائیل برای سرکوب فلسطینی ها، به این خاطر گروهی از دوستان ما تصمیم گرفتند که بِرن [به] فلسطین و این پیامِ مردم ایران [را]برسونن بهشون که ما طرفدار مظلوم هستیم، ازشون دفاع میکنیم. و این باعث شد که اون گروهی که همچین تصمیمی داشتند دستگیر بشن، سر مرز بعضی هاشون دستگیر شدند، بعضی هاشون تو شهرها دستگیر شدند و حدود تقریبا 50-60 نفر از دوستان ما دستگیر شدند و ما هم تعدادی که تحت تعقیب بودیم فرار کردیم و من جزء اون کسانی بودم که فرار کردم با دوستانم به عراق.
بهرام مشیری:
به عراق تشریف بردید، خُب شما در اونجا دو شخصیتِ تاریخی رو در واقع زمانیکه اونجا بودین، [دو] ایرانی در آنجا بودند، نیست اینطور؟ در مواضعِ مختلف، یکی تیمورِ بختیار یکی آقای خمینی، اینطور نیست؟
ستوده: بله، بله. همینطوره درست می فرمایید و اتفاقا من با هر دوی اینها ملاقاتهایی داشتم. چندین بار ملاقات داشتم.
بهرام مشیری: عجب، شما میتونین بفرمایید در بابِ تیمور بختیار چه خاطره ای دارید؟
تیمور بختیار اونطوریکه خودتون بیشتر اطلاع دارین اختلاف پیدا کرده بود با دربار و شخصِ محمد رضاشاه، ایشون می دونید که نخستین رئیس ساواکِ ایران بودند، یعنی ساوک رو ایشون تاسیس کردند، بنیانگذاری کردند، اگر اشتباه نکنم بعد از کودتای 28 مرداد ایشون فرماندار نظامی تهران بودند
بهرام مشیری: بله همینجوره
و اختلاف بر سر قدرت و چیز و اینها [بود]، گویا ایشون میخواسته کودتا بکنه که شاه بالاخره تبعیدش میکنه به، تبعید که چه عرض کنم، یک مدت پست سفارت ایران در انگلیس بهش میده ولی از اونجایی که ایشون خیلی جاه طلب و به اصطلاح قدرت طلب بود و اینها به کمتر از پادشاهی یا ریاست جمهوری در شان خودش نمیدید بالاخره سر از عراق درآورده بود و اونوقت هم میدونید که برسر شط العرب[اروند رود] ایران و عراق اختلاف داشتند و رژیم بعثی به ایشون کمک کرد که به قدرت برسه در ایران.
و یک نکته ای که خوبه من فکر میکنم جناب مشیری ازش درسی گرفته بشه برای امروز ما؛ این هست که رژیمه بعثی عراق که خودتون می دونید که اونوقت تقریبا جزء اقمار شوروی سابق بود و یک مدلی بود که رویش خیلی تبلیغ میکردند، میگفتند که: خب "این رژیم راهِ گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم [است]"، از همین نمونۀ عراق استفاده میکردند. چون یک کودتا کرده بودند. کودتا رو به عنوان یک راه رشد غیر سرمایه داری مطرح میکردند بین کشورهای خاورمیانه و چیز و اینها؛ که از این طریق میشه که به سوسیالیسم هم رسید و چیز و اینها. بنابراین شوروی ها که منافعی داشتند، همانطوری که خودتون میدونید از دیرباز اینها چشم داشتند که دسترسی پیدا بکنند به آبهای گرم خلیج پارس. بعد اینها اومدند، وقتیکه کودتایِ بعثی کردند تویِ عراق، برای اینکه اغتشاشی راه بندازن توی ایران و امتیاز بگیرن از رژیمه شاه؛ شروع کردن به یک دسته جاتی رو، یک جبهۀ آزادیبخش درست کردند که این جبهۀ آزادی بخش مرکب [بود] از جبهۀ بلوچستان و جبهۀ الاهواز که اینها اسامی است که شما الان بهشون بر [میخورید]، به نامشون آشنا هستین دیگه، فرقۀ دموکرات آذربایجان و بعد همینطور حزب دموکرات کردستان و یک سری گروههای دیگه. و از جمله یکی از چیزهایی که خوبه که بینندگان شما حتما اطلاع داشته باشن اینه که مصطفی خمینی با همین جبهۀ آزادی بخش همکاری میکرده.
بهرام مشیری: عجب!
بله، فرزندِ آقای خمینی که اینقدر در موردش، در مورد آزادیخواهی اش و نمیدونم اسلام خواهی اش چیز میکردند، ایشون هم با همین جبهه همکاری داشت.
بهرام مشیری: بعد بختیار هم آنجا آمده بود در واقع که به این جریانات کمک بکنه در واقع نه؟
ستوده: بختیار، حزبِ، یعنی ما وقتیکه رفتیم، ما چند تا دانشجوی جوان بودیم دیگه، اولین چیزی که به ما پیشنهاد کردن و ما رو تحت فشار گذاشتن، حتی ما رو بازداشت کردن توی عراق، این بود که باید تمامه ایرانی هایی که اینجا میان، وارد بغداد، عراق میشن باید زیر نظر آقای تیمور بختیار کار بکنن. و ما هم تقریبا از رادیو که کار میکردیم اونجا اخراج کردند، بعدا که، وقتیکه ترور شد بختیار؛ دوباره برگشتیم به رادیویی که اونجا میتونستیم ازش استفاده بکنیم.
بهرام مشیری: بله، بعد شما کجا ایشونُ دیدید؟
ما رو تقریبا به زور، یعنی ما رو بردند توی مَقر. یک کاخی داشت، یعنی کاخِ معروفِ نوری سعید، وزیر سابقِ اون ملک فیصل پادشاه عراق؛ داده بودند به ایشون. و ایشون یک زندگی شاهانه [داشت] تقریبا. یعنی خود رهبران عراق یک همچین چیزی نداشتند، دَم و دستگاهی نداشتند و تمامه تجهیزات و اینها رو در اختیارش گذاشته بودند. حتی تموم شده فکر میکردند، که ایشون با تمامه امکاناتی که داره تو ایران و اینها میتونه قدرت بگیره. و یک قبیلۀ معروفی تو ایران پشت سرشه، ارتباطاتی داره توی ارتش و ساواک و اینها که هنوز پابرجاست و تمام چیز نشون میداد که شوروی و حزب بعث روی آقای بختیار بسیار سرمایه گذاری کرده برای سرنگون کردنِ رژیم شاه.
بهرام مشیری: بله، عرض میکنم خدمتتون که، خُب آقای خمینی چطور؟ ایشون اونجا چه میکرد؟
ایشون، جناب مشیری، آقای خمینی واقعا فراموش شده بود، بعد از اینکه تبعید شد به ترکیه و از ترکیه به عراق، آنطوری که من شاهدش بودم اونجا، ایشون سالی یکی-دو تا اعلامیه بیشتر نمیداد، یک مناسبتی بود مثلا یک اعلامیه بِده که اون [را] هم میبردند فرضا مکه، چندتایی [از] هواداراش که اونجا دور و برش بودند فصل حج میبردند بین حاجی های ایرانی و کسانی که از ایران می اومدند بین اونها پخش میکردند به امید اینکه این بِره ایران با اینها، اعلامیه های آقای خمینی. هیچگونه واقعا نه ارتباط با ایران داشت به اون ترتیبی که آدم فکر بکنه این پایه داره تو ایران، خیلی ها طرفدارشن، رفت و اومد داره، توی اخبارِ ایران قرار داره، اصلا، به هیچ وجه. من چندین بار که ایشون رو ملاقات کردم در نجف، به جز تعدادی انگشت شمار که من میتونم به شما بگم بین 10 تا 12 نفر طلبۀ جوان که اکثرا هم ارتباطاتِ فامیلی و خانوادگی داشتند با یکسری از آخوندها توی ایران(برادر کروبی بوده، اون پسر آقای منتظری) [طرفدار دیگری نداشت]. و اینطوری بوده، یعنی که ایشون فراموش شده بود، یعنی نه ساواک در مورد ایشون، نه رژیم شاه اصلا حسابی میکرد که ایشون قدرتی باشه بتونه کاری بکنه و متاسفانه ایشون سوار بر یک موجی شد که ملت ایران سزاوارش نبودند که یک همچین مصیبتی رو تحمل بکنند.
بهرام مشیری: یک مطلبی رو به من گفتید با تلفن، یک دو-سه دقیقه ای که با هم صحبت کردیم، که ایشون به نماز هم می ایستاد پشتِ سرش کسی نبود واقعا اون تعداد
بله، بله همینطوره. ما، یعنی تعدادی از اینها(چون همه دانشجو بودیم یا فارغ التحصیل) یکروز صحبت میکردیم از میزانِ [محبوبیت خمینی]، [میخواستیم] ببینیم که آقای خمینی چقدر نفوذ داره، اصلا توی ایرانِش که ما اومده بودیم، از ایران که میدونستیم که هیچ خبری نیست، کسی ایشون رو نمیشناسه به جز تعدادی بازاری و چند تا آخوندی مثل رفسنجانی و نمیدونم خامنه ای و اینها یا منتظری، کسی که نمیشناسه ایشونُ، حالا ببینید توی عراق، مثلا توی اینجا پایگاهِ شیعیان جهانِ(نجف بزرگترین حوزَشونه دیگه) [چقدر طرفدار دارد]، ما تصمیم گرفتیم یکروز لااقل برای چیز هم که شده(اطلاعات و آگاهی خودمون هم شده) از میزانِ نفوذِ آقای خمینی در شیعیانِ عراق یا روحانیون [با خبر شویم]، رفتیم اونجا، سر نمازِ اتفاقاً مغرب بود ، رسم بر این است که تویِ اون صحنِ حضرتِ علی هنگامِ نماز هر گوشه ایش یک آیت اللهی می ایسته و مریداش و پیروانش پشتِ سرش اقامۀ نماز می کنند، و عجیب، واقعا اونجا بود که ما فهمیدیدم که این آقای خمینی واقعا حتی توی نجف هم، بین روحانیونِ شیعه هم حتی [یک] پایگاهی نداره، بیشتر از، بینِ هشت تا ده نفر، من خودم شمردم،
 بهرام مشیری:عجب
 همون طلبه های جوونی که عرض کردم پشتِ سرش بودند، و ایشون یک همچین موقعیتی تو حوزه ای که چیز میکنند [داشتند]. نمیدونم "رهبرِ پیشوای شیعیانِ جهان"، اینها همش تبلیغاتی بود که تقریبا مخالفینِ رژیمِ شاه از جمله خودِ ما بهش دامن میزدیم که ایشون فکر میکردیم که آخوندِ سیاسی هست و اونوقت هم آخوندی [که] از سیاست حرف میزنه، از مظلوم دفاع بکنه واینها فکر میکردیم خب باید حمایت بشه، ولی تمامه اون چیزهایی که، واقعا تبلیغاتی که میشد، گروههای سیاسی میکردند به "عنوانِ رهبرانِ شیعیانِ جهان" و اینها پوچ و بی معنی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.