۱۳۹۵ آذر ۱, دوشنبه

پدر و پسر




وقتی شما می گویید که اون استبدادی که 3400 نفر از مخالفانِ خود رو کشت بسیــــار بهتر است از استبدادی که ده هزار نفر و چهل هزار نفر را کشته است؛ بنده متوجه هستم شاید شما در بابِ آزادی سرگردان هستی
بنده گمانم این است که اگر یک حکومتی آمد یک نفر را کشت، درست به همان اندازۀ حکومتی که صد هزار نفر را کشته در واقع بیعدالتی کرده، فرقی نمیکند.
این است که شما اگر جستجوگر این هستید که حکومتی که کمتر می کشد؛ خوب است، پیدا است که در بابِ آزادی ما دچارِ سرگردانی هستیم واقعا.
علت اینکه ما صد و بیست-سی سال است هست که کشته می شویم و کتک میخوریم و تحقیر می شویم و فراری هستیم و نمیدانم 4-5 میلیون امروز فراری هستند و تشکیلات ما به این وضع هست و به یک ثباتی نمی رسیم، به یک آرامشی نمی رسیم به جهت این است که اون گروهی از ما که حقیقتا معنی آزادی را فهمیده اند و همواره جان میکنند و شکنجه می شوند و در زندان ها هستند و اینها؛ تعدادشان کمتر است خب از گروهی که دوستدار آزادی نیستند، اگر چنین می بود چنین نبود. یعنی اگر صد درصد مردم ایران دوستدار آزادی بودند خب همون آزادی صد سال پیش آمده بود و اینهمه دردسر و گرفتاری و بدبختی نمی بود.
این مطالبی است که ما بایستی خودمان با خودمان حل کنیم. هر کسی هم از منظر تجارب خودش و آگاهی هاش و آرزوهاش صحبت میکنه. این است که بعضی هموطنان زنگ زدن
و یک اصلاحی هم رایج کردن، پدر و پسر
"آقا شما با این پدر و پسر نمیدانم چه حساب خُرده ای دارید؟"
عزیز من، موضوع پدر و پسر نیست.
اصلا توجه نداری، شما اصلا توجه ندارید، در باغ ممکن است بعضی از ما نباشیم که قضیه سر پدر و پسر نیست. خب پدر و پسر که بودند که
یک پدری بود ناصرالدین شاه، یک پسری داشت مظفرالدین شاه
یک پدری بود مظفرالدین شاه، یک پسری بود محمدعلی شاه
خب اینها بودند
این مردم بیچاره به جان آمدن از 2500 سال عملکردهای پدر و پسر
بعد از 2500 سال حاصل مملکت این بود که 7-8 میلیون ما جان بدر برده بودیم از دست همین خرابکاری این رهبران ایران که یکی اش میشد سلطان محمد خوارزم شاه، مست میکرد میگفت: فرستادگان مغول را بکشید.
مردم ایران که بیچاره نمیخواستند فرستاده گان مغول را بکشند، مردم نیشابور و مرو و طالقان و آذربایجان و ری و اینها خبر نداشتند که چه میگذرد که
یک مردی به نام پادشاه ایران مست کرده بود، دستور داده بود به نوکرش که سر اینها را ببر و اینها، کشته بود، اون بلا رو به روی مملکت [آورد].
این انزجار از حکومت فردی باعث پیدایش این انقلاب مشروطه شد و متاسفم، شخص من بسیار متاسفم که این قانون مشروطه و این در واقع حکومت پادشاهی سرنگون شد. بسیار من حس بدی دارم نسبت به سرنگون شدن اون قانون. و اون قانون رو خمینی سرنگون نکرد، اون قانون رو استبدادهای گذشته سرنگون کردن.
بنابراین ما آنچه جستجوگر اون بایستی باشیم آه و فغان برای استبدادهای گذشته نیست، آرزو برای آزادی آینده بایستی باشد هموطن گرامی.
اگر سخن تاریخ است، اگر که عرض کنم که مباحث گذشته هست، ما به عنوان ملتی که در فراز و فرودها تجارب دردناک بسیار کرده ایم بایستی بدانیم چه چیزی خوب است چه چیزی بد هست. ارزش تاریخ در عبرت و حکمتِ آن است، ما بیاموزیم، اعمالِ خوب را تکرار کنیم و اعمال بد را تکرار نکنیم. تجاربی که ما را به چاه انداخت و انداخته است دوباره به کار نبریم  و بزرگترین تجربه ای که ما بدست آوردیم این است که استبداد کار نمی کند. حالا ما هِی آه بکشیم که
"عجب استبدادی بود، آقا چه جای خوبی، چه رستوران های خوشگلی بودن"، نمیدانم "چه تِریاهای خوشگلی بود" و فلان و این حرفها
اینها عرض شود که راه به جایی نمی برند، اینها سخنان بیهوده هست و حتما عیوب بسیار بوده است در آن سیستم و رژیم که سقوط کرده. وقتی رژیمی سقوط کرد، سقوط کرد، و مردم ایران ساقطش کرد.
دستاورد مادی ارزشی نداره هموطن، تونل کندن و نمیدونم رستوران ساختن و خیابون کشی کردن که اینها چیزی نیست که عزیزان که
روزمره در جهان تونل دارند میسازن، کجاست احترامه به مردم، کجاست قانونمندی، کجاست آزادی، کجا هستند نویسندگان، کجا هستن روزنامه نگاران، کجاست برخورد عقاید، کجاست مجلس ملی؟
جستجوگر اینها بایستی باشید، نه اینکه اون پدر و پسر نمیدونم چه کردند
اون پدر و پسر انقلاب مشروطه که 120 هزار کشته فقط در آذربایجان داشته، (نه اینکه مردم رو انقلابیون بکشند، نه. اون در واقع خلاءی که پس از سقوط قاجارها شد یاغیان دست از آستین برآورده بودن، جنگ بین الملل اول هم بود و اینها) [را پایمال کردند]
این؛ بایستی احترامی به این گذاشته میشد،
قرار شده بود که هیچ پدر و پسری کار نکنن
مشکل ما اینجاست، در مغالطه ای که بکار می برید
"اگر اون پدر اینکار رو کرده بود، اون کار رو نکرده بود چنین میشد. اگر این پسر این کار رو کرده بود"
اصلا این سوال از بنیاد غلطه،
اصلا نمی بایستی این پدر و پسر کاری میکردند، اصلا سوال اینجاست
پدر و پسر محترم بایستی در کاخ هایشان می نشستند، احترام به قانون میزاشتن، احترام به مردم میزاشتن، مجلس ملی
مردم ایران عرضۀ جاده کشی رو داشتن، پولش هم از نفت  داشتن میگرفتن، هنوز هم دارن پول نفت [رو میگیرن]
اینجاست که ما نمیرسیم به اون درکِ متقابل که من چی میگم و شما چی میفرمائید.
آخه ما اطلاعات رو از کجا بدست می آوریم؟
اطلاعات رو سر دیگ قرمه سبزی و نمیدونم مجلس مهمانی و رقص و اینها بدست نمیاد که. اطلاعات از کتابه. اطلاعات رو ما از عَلَم میگیریم، اطلاعات رو ما از ارتشبد جم میگیریم، اطلاعات رو ما از نمیدانم رجالِ بزرگ اون مملکت مستوفی میگیریم، استاد فروزانفر میگیریم، اطلاعات رو ما از علی دشتی میگیریم.
این مرد، علی دشتی در کودتاهه 1299 طرفدار کودتا بوده، از نزدیکانه، در واقع از دوستان و محبان رضاشاه بوده، از دوستان و محبان پسر رضاشاه، محمدرضاشاه بوده. این یک کتاب نوشته، "علل سقوط". خب بخوانید حداقل یک چیزی یاد بگیرید حداقل، دیگه وقت اش شده دیگه. دشتی، هرجاش رو که باز میکنید حکمت و عبرت هست. 
خب میگوید که: و همه چیز را مصنوعی ساختن باعث حیرت و تعجب بود در صورتیکه تعجب ندارد، اصل قضیه چیزی دیگری است. شاه نمیخواست تنها شاه باشد، آن هم شاهِ یک حکومت مشروطه. بلکه میخواست هم شاه باشد، هم نخست وزیر، هم انتخابات مجلس را مطابق میل و سلیقه انجام دهد و آن مجلس چون یکی از وزارتخانه ها دستگاهی باشد که میل و سیاست و اوامر او را اجرا کند و هم احزاب مطیعِ محض و سرسپردۀ او باشند. به همین دلیل از مقام سلطنت و همۀ لوازم آن برای تحقق ؟ سوء استفاده میکرد. و هزاران نکتۀ دیگر که مرحوم دشتی در 92 سالگی در چند ماه قبل اش مرگش برداشته این کتاب رو انشاء کرده به دکتر ماحوزی که خواهر زادۀ او است.
"عوامل سقوط"، علی دشتی
هفتاد سال این مرد توی دربار بوده و نمیدانم نماینده در فرانسه بوده و توی کابینۀ قوام بوده و در ماجرای وثوق الدوله، مقالاتش، زخم قلمش به انگلیس ها هم رسیده بوده و گفتند او را زندان بکنند و خیلی جریانات دیگه، یکی از سیاسی ترین آدمهای دنیای ما آقای علی دشتی است.
"عوامل سقوط"، بفرمائید بخونید که این جمهوری اسلامی میوۀ اون استبداد هست یا نیست.
دستاوردهای مادی معیار ارزش یک مملکت نیست. اون مملکتی مملکت هست که دارای رجال سیاسی باشد، احزاب سیاسی باشد، روزنامه ها باشد، مثل هندوستان. هندوستان محترم هست، امروز جمهوری اسلامی محترم نیست.
اگر شما نیک نظر کنید به این دستاوردهای مادی که شما می فرمایئد این آخوندها که خیلی دستاوردهای مادی داشتند، خیلی بیشتر از اونها داشتند که
فشنگ میخریدن نمیدونم دونه ای 10$،12$
یک سرتیپ آمریکایی می آمد نمیدانم بزرگانِ مملکت ما رو می انداخت بیرون
الان تمامه جهان التماس آخوندها را میکنن، "آقا بمب اتم، خواهش میکنیم هر چی میخواهین به شما میدیم بمب اتم نسازین"
یعنی اینها حاضرند به اونها باج بدهند که اونها دست از سر اینها بردارند.
تمامه راه ها را ساختن، تمامه
ما یک دِه، شش دِه داشتیم به نامِ شش دِهِ عربستان میگفتن(حالا نمیدونم عرب اش از کجا آمده بود)
هیچکی نپرسیده بود از روزگار هوخشتره که اینها هم آدم اند، اینجا دارند زندگی میکنن، مردمانِ خوب، مردمانِ روشن، مردمان دانایی بودند همین مردمه این شش دِه
آخوندها آمدند چاهِ عمیق زدند، لوله کشی آب، برق، آسفالت، همه اتومبیل. تراموای تهران، چندین کارخانه سیمان، کارخانه های اتومبیل سازی، درآمد از 1200$ شده است 12000$
اینها پشیزی ارزش نداره در مقابل یک سیلی که به یک جوان بزنن
جستجوگر چه هستیم ما واقعا؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.