۱۳۹۶ مهر ۱۸, سه‌شنبه

شما را به نام ایران سوگند، بایکوت کنید این قهوه خانۀ ننگینِ سیاستِ مافیایی، این پالتاک را




فرود فولادوند:

شما که "نوش" نیستید، شما که "یاری دهنده" نیستید برایِ این آب و خاک، چرا نیشِش میزنید؟. سکوت کنید، بِرید خونه هاتون، به جای اینکه رویِ پَلْتاک بیایید راجب به ایران و راجب به آمریکا و راجب به اینکه "ما باید سر زیرِ چکمۀ آمریکا بگذاریم و سر زیرِ پوتینِ آقایِ روس و پوتینِ آقایِ روسی و پوتینِ انگلیسی بگذاریم"، نگید دیگه، اینها رو شماها نگید، بگذارید اونهایی که میخواهند راستانِه و مَردانه بجَنگند و کشور رو آزاد کنند، بگذارید اونها، حداقل سَدِ راهِ اونها نَشید. زیرا شما که آمدی در جَهلِ کامل داری ادعایِ فیلسوفی میکنی و راهِ یک مبارزۀ جدی و عَمَلی رو با حرف ها و هرزه گی هایِ سیاسی و مُخِ بیمارِت می بَندی، حداقل خُب راه رو برایِ اینی داری می بندی که با تمامِ وجود و دِلِش میخواد کشورِش رو نجات بِدِه، نکن این کار رو آقا. بیایین راجب به سِکس صحبت کنید، تویِ این رُوم هایِ پَلتاک [که] نِشَستین بِگین "بحثِ امروزِ ما راجب به سِکس، راجب به اینکه باسَن چگونه باید باشه که زیبا باشه، [است]"، چه عیبی داره؟، شَرِّتون رو از سرِ این آب و خاک بِکنید، بگذارید که ما حداقل گرفتاریِ بیش از این نداشته باشیم. زیرا شما وقتیکه واردِ یک رُومِ پَلتاک میشید، حداقل 30-40-50 نفر آدمِ دیگه [هم] هستند که اینها اون زیربنایِ اساسی و به اصطلاح مردمی و تاریخی و فرهنگی و کُدِ آدَمی یه ایرانی رو ندارند در دستِ شون، شما با چهار تا کلمه-یاوه که نمیدونم از کدام به اصلاح انگلیسی یه، روسی یه، آمریکایی یه آوردید، اینها رو به جایِ اینکه [تشویق کنید] به طرفِ یک جنبشِ عَمَلی برپا بخیزَند، شما اینها رو خنثی هم میکنید.
نکنید آقا!، دست بردارید اگر وجدان دارید، اگه "نه" که شما یک روزی به تَلۀ ایرانیانِ راستین گرفتار خواهی آمد. و باور کنید که ما کشور رو آزادِش خواهیم کرد، و این گونه کارها چرخِ ما رو کُند میکنه اما چرخِ ما رو متوقف نخواهیم کرد. ما اراده کردیم کشورِمون رو آزاد کنیم، و آزادِش خواهیم کرد.
من همواره به شما گفته ام: به همین تاریخِ اسلامِ ننگین نگاه کنید، مگر نه اینکه،
[آیا] بیشتر از یک شاهزادۀ ایرانی بود که سَر به شورش برداشت و از کشورِش اومد بیرون، و گَشت دنیا رو دَرهَم زد و اسلام رو درست کرد؟
[نه]، اولش یه نفر بود، بعد یک شاگرد-پادو-بیسواد به نامِ "محمد" رو پیدا کرد که بچه خوشگلی بود، اِنداختِش جلو، بعد "ابوبکر" ی اومد وایساد صَدّیق کردن، تَصدیق کردن، بعد "عُمَر" ی اومد، بعد "عثمان" ی، "علی" ای، فلان و اینها شاخ و برگ پیدا کرد. ما از اونها کمتر نیستیم، ما سکوت نخواهیم کرد، ما این کشور رو آزادِش می کنیم. و باور کنید امروز یارانِ بسیار-بسیار-بسیار کوبنده، یارانِ بسیار-بسیار فهمیده و دلاوری همراهِ ما هستند برایِ یک آزادی یه عَمَلی یه میهن.
آقا دست وردارین، خجالت بکشید، چی میگی؟
بر پدرِ آمریکا، بر پدرِ این اُم القری، بر پدرِ اینها لعنت که اینها هر روز یک "بگیر، بِنِشون" دستِ ملّتِ ایران میدند، که من اون داستانش رو گفتم، که بنشینند فقط حرف بزنند و عَمَل رو در اینها می کُشِه با این خانه هایِ پَلتاک و رُوم هایِ اینجوری و اینها، "یاهو" پاهو اینها. یاهو که درونِ میهن، بچه هایِ داخل رو اصلاً مسموم کرده، پَلتاک در خارجِ میهن همۀ اون ماده هایِ مستعدِّ جنایت و نادرستی نسبت به ایران رو هَـــــمَه رو گرفته نِشوندِه، یه قلیون، یک بُطر ویسکی، چه میدونم یه بُطر عَرَق جلوشون [گذاشتند]، و هیچ چی [دیگه]، ایران رو فراموش کرده اند. بیایید، شما رو به وِجدان هاتون [سوگند]، یک بار و برایِ همیشه به ایرانیّت پیوند بدید، یکبار و برایِ همیشه به ایرانیت بازگشت کنید. دست بردارید، اگر نیستید اهلِ یک مبارزۀ عَمَلی؛ خواهش میکنم خفه شید دیگه، نَیایید تویِ این خونه هایِ پَلتاک هِی شعار بدید.
خُب، وَقتِ برنامۀ امروزِ ما در این هِنگام به پایان می رِسِه، و ما میریم که آخرین آهنگ رو برایِ فرزندانِ آب و خاکِ مون پخش بکنیم. آقایِ "آتش" عزیزِ من هم دیگه با ما تماس نگرفت، مثلِ اینکه اون رُوم رو مناسبِ گفتگو ندید، زیرا که ایشون، من احساس کردم، من صدایِ بَچه هایِ خودمون رو خیلی خوب میشناسم. "بَچه" که میگم، "بچه هایِ خودمون"، [البته] که اینها آقایانِ ما هستند و عزیزانِ ما هستند. من خیلی خوب میدونَم که وقتی میدونِه "فضا نامناسبه"، حس میکنه دیگه، اون فضا رو [تَرک میکنه]، اشاره ای هم کرد آتشِ عزیز که "بله، اینها اومدَند [و] باز دارَند این رُوم رو هم به انحراف می کِشونَند". بله، تا می بینند یکجایی [گفتگو ست] می آیَند، یک عده هستند [که] به محضِ اینکه میرَند در یکجایی [که] بایستی یک گفتگویِ مثبتی بشِه، فوری می آیند و بحث رو کج میکنند، نمیگذارند اون گفتگو بشه، در همین روم هایِ پَلتاک و اینها. بنابراین من سفارش میکنم: آقایانی که وجدانِ ایرانی دارید، شما رو به نامِ ایران سوگند بایکوت کنید این پَلتاک رو، این قهوه خانۀ ننگینِ سیاستِ مافیایی یه، بایکوتِش کنید، بگذاریدِش کنار. گفتگو کنید با دیگران، بگید "آقا، این به جز [اینکه] کارِ یک قهوه خونه رو داره میکنه و {بگیر، بِنِشون شده}، چیزِ دیگه ای هم هست؟".
یکدفعه دیگه اجازه بدید این داستانِ "بگیر، بِنِشون" رو از زبانِ مادرم برایتان بگم:
مادرِ من، من بچۀ خیلی شیطونی بودم، هر وقت شلوغی میکردیم [یا اینکه] مهمون داشت و فلان و اینها، میگفت "برو پیشِ عَمّه سَعیدِه بگو {بگیر، بنِشون} رو بده [به] فرود"
من نمیدونستم، بچۀ شش-هفت ساله ای بودم، میرفتم میگفتم: عمه، مامان گفته "بگیر، بنشون رو بده [به] فرود"
اون میدونست یعنی چه، یعنی یه رَمز بود، یعنی "این فرود رو بگیر بنِشونِش، نگذار بیاید اینجا شلوغ بازی راه بیاندازه"
حالا دشمنانِ این آب و خاک با این پَلتاک ها و مَلتاک ها و اینها، به دستِ مردمِ ایران "بگیر و بنشون" دادند. از یک عَمَل، [و] از یک کِردار [درست]، ملتِ ایران رو به خُماری در رُوم هایِ پَلتاک و نمیدونم یاهو و اینچیزها انداختند. شما رو [به] آفریننده، شما که میخواهید این کشور نجات پیدا کُنِه، از این قهوه خانه هایِ پَلتاک و  اینها بزنید بیرون، بایکوتِش کنید. من نمیدونم [دیگه] با چه زبانی باید گفت. ما همواره عملاً چیزهایی رو که دیدیم با صراحت گفتیم، و پایَش هم ایستادیم. بیایید واقعیت رو بنگرید، و بیایید دست از بیهودگی و یاوه بودن بَرداریم. و ایران نیازمَندِه، و باید هر چه زودتر، امسال بیست و پنجُمین سالِه، باید این کشور نجات پیدا کنه.

برنامه ۳ مارس ۲۰۰۳ بخش ۹
از ابتدا تا 6:38

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.