۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

بمیری به نام و نمانی به ننگ


بنده فکر نمیکنم در هیچ قوم و ملّتی که دارایِ فرهنگ و سابقۀ تاریخی و تمدن و سابقۀ وطندوستی باشد، وقتی دشمنان حاکم میشوند کسی پیدا بشود با اینها همکاری بکند، اما ما میکنیم متأسفانه. همواره منافعِ فردی رو بسیاری از ما بر منافعِ ملی ارجح نهادیم متأسفانه.
شما ببینید در باب همین صنعتِ سینما، این مملکتی که دارایِ 2500 سال تاریخِ مدوّن است(2700 سال)، ایـنهمه داستانهایِ شکوهمند، اینهمه دلیران و نام آوران، اینها هیچ داستانی نیست که سینمایِ ایران بسازه؟
یک داستانِ ایرانی ساخته نمیشه، پُشتِ هم سریالِ حسن، سریالِ حسین، سریالِ اکبر، سریالِ علی النقی. این چه چیزی است، جز فرهنگ زدایی و جز تبلیغات؟، فقط به منظور شستشویِ مغزی از نسلهایِ جدید، و تداومِ این حکومتِ منحوسِ آخوند. ما هم همکاری میکنیم، کاری نداره!. یک عمامه ای می بندیم و یک پولی میگیریم به جیب و یک شُتُری میخواد دیگه و یک داستانی دیگه، بقیه اش حَلِّه.
پس مسئولیتِ ما کجا رفته؟، پس تَعهّدِ ما نسبت به تاریخِ اجدادِ ما کجا رفته؟ این غیرت و مردانگی ما کجا رفت؟
این امامِ اعظم "ابوحنیفه"، که امروز بیشترینِ پیروان رو در میانِ مسلمین داره، (600-700 میلیون نفر پیروانِ ابوحنیفه هستند)، این مردِ بزرگ هشتاد هزار مسئلۀ فقهی رو جواب داده، فقهِ ابوحنیفه عظیمترین فقه است، این رو خواستند که قاضی القضّات بشود، بزرگترین مقام، این مرد دارایِ پرنسیب بود، "ابوجعفرِ منصور" امپراتورِ اسلام او رو خواسته گفته "من تو را انتخاب کردم قاضی القضّات بشی"
گفت "آقا نمیشه"
"چرا؟"
گفت :"من ایرانی هستم نژادم، این زُعَمایِ عرب فرمانِ من نمیکنند"
گفت: "این مطلب مهم نیست، معیار علم است"
گفت: "نه آقا ما رو معذور بدار، این است که من میگویم"
جامۀ "قاضی القضّات" رو امامِ اعظم ابوحنیفه نپوشید، تا زیرِ شلاق جان داد.
گفت: "من نمی..."، "کنارِ دستِ ظالم من نمی نشینم لباسِ قضا به تَن کنم"
ابوحنیفه مُرد، ما هم می میریم. اما تفاوتها ست بینِ کِسی که نامِ نیک از خود به یادگار میگذاره، کِسی که با ننگ میمیره
"بمیری به نام و نمانی به ننگ"، فردوسی فرمود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.